آذربایجان اینگونه مقاومت کرد
شیر زنی که اشک ستارخان را در آورد
![[تصویر: 56224222748203334329.jpg]]()
یکی از شاهدان عینی نبردها در کتابی با عنوان قیام آذربایجان در انقلاب مشروطه نوشته است: روزی می خواستند یکی از زخمی ها را زخم بندی کنند مجروح اصرار می کرد به او و لباسهای خونی اش دست نزنند و بگذارند جان بدهد بالاخره ستارخان نصیحت کرد که موافقت بکند تا زخم او را ببندند. مجروح از روی ناچاری گفت: من مرد نیستم و دخترم. میل ندارم لباس از تن بکنم تا زخمم را مداوا کنید ستارخان منقلب و چشمانش پر از اشک شد و گفت: (قیزم من دیری اولا اولا سن نیه ساوشا گئتدون) دخترم! من که زنده ام تو چرا به جنگ رفتی.
شیر زنی که اشک ستارخان را در آورد
![[تصویر: 56224222748203334329.jpg]](http://www.8pic.ir/images/56224222748203334329.jpg)
یکی از شاهدان عینی نبردها در کتابی با عنوان قیام آذربایجان در انقلاب مشروطه نوشته است: روزی می خواستند یکی از زخمی ها را زخم بندی کنند مجروح اصرار می کرد به او و لباسهای خونی اش دست نزنند و بگذارند جان بدهد بالاخره ستارخان نصیحت کرد که موافقت بکند تا زخم او را ببندند. مجروح از روی ناچاری گفت: من مرد نیستم و دخترم. میل ندارم لباس از تن بکنم تا زخمم را مداوا کنید ستارخان منقلب و چشمانش پر از اشک شد و گفت: (قیزم من دیری اولا اولا سن نیه ساوشا گئتدون) دخترم! من که زنده ام تو چرا به جنگ رفتی.